واقعه نگاری یک قتل (رمان)
زن هایی که شوهرهایشان در کارخانه کار می کرد می آمدند جلوی در و بدرقه شان می کردند. هرکدام از مردها مثل قطره ی کوچکی از باران با کسانی که می شناختند قاطی می شدند و می رفتند. هر کدام ظرف غذایی را که از شب قبل آماده کرده بودند همراه خودشان داشتند و شاید به خاطر همین بود که شمرده شمرده و با احتیاط قدم برمی داشتند.




