بدرود افغانستان!
از فراز قلههای فتح شدهٔ افلاک
گام به گام بر زمینی گداخته فرود میآییم
و از میان آتشبار دروغ و افترا
رهسپار میشویم، رهسپار، رهسپار، رهسپار …
بدرود کوهستانها! تنها شما گواهید
که در این سرزمین دوردست ما که بودیم
نه قاضیان جانبدار
و نه بوروکراتهای پرادعا
بدرود افغانستان، ای جهان وهمانگیز!
گرچه خاطرهای خوب از تو به یادگار نشاید برد
با اینهمه فرمانده همچنان مغموم است
که ما رهسپار میشویم، رهسپار، رهسپار، رهسپار …
بدرود کوهستانها! تنها شما گواهید
رنج ما از چه بود و فخر ما در چه چیز
چگونه، ای سرزمین افغانستان
کفارهٔ اشکهای مادران را خواهی پرداخت؟
مقدر نیست دیگر به اینجا بازگردیم
چه بسیار از ما که در این رزم طولانی جان باختند
پیکاری که هرگز به سرانجام نرسید، اما
ما رهسپار میشویم، رهسپار، رهسپار، رهسپار …
بدرود کوهستانها! تنها شما گواهید
چه بهایی اینجا در برابر دشمن پرداختیم
دشمنی که کارش بهتمامی ساخته نشد
و چه دوستانی که پشت سر جا گذاشتیم
رفیق! جیرهٔ مشروب را میان ما سه نفر قسمت کن
ما آخرین بازماندگان گردان شناسایی سریع
با پیک سوم … باد هم در دامنهها فرومُرد
ما رهسپار میشویم، رهسپار، رهسپار، رهسپار …
بدرود کوهستانها! تنها شما گواهید
بر آنچه داشتیم و آنچه نثار کردیم
بر امیدها و اندوهانمان
و اینکه چگونه در میان خلق بسر بردیم
سرگذشت ما را در چند خط خلاصه خواهند کرد
جامعهشناسانی که اکنون مُد روزند
اما آیا شرق هم مشمول علم میشود؟
ما شرق را ترک میکنیم، ما میرویم، ما میرویم
بدرود کوهستانها! تنها شما گواهید
در این سرزمین دوردست ما که بودیم
نه قاضیان جانبدار
و نه بوروکراتهای پرادعا
بدرود کوهستانها! تنها شما گواهید
چه بهایی اینجا در برابر دشمن پرداختیم
دشمنی که کارمان با او تمام نشد
و چه دوستانی که پشت سر جا گذاشتیم
ما شرق را ترک میکنیم
ما شرق را ترک میکنیم
ما میرویم …
گروه کاسکاد ارتش سرخ، 1988
ترجمه بیژن دادخواه
شهریور 1400

نظر شما