گزيده‌های1(شعر سرخ)

نه باهيچ تاج ‌گل ‌زينتی
نه باهيچ‌ ‌زيور و خلعتی
تنها با يکی‌ دفتر‌شعر
به ‌پيشبا‌ز تو‌‌‌می‌آيم...
 

...باری امّا باز بانگ برمی‌آرم من
که ولوله‌های موذی شکم‌سيری
نيست هرگز دغدغۀ من،
مرا بسانِ يک کارگر زن 
در اين بازار جعل و بنجل ....
 

..اينک منِ عمری چشم به راه بامداد روشن 
به بارقۀ اميدی که بر‌اين خاک آبستن دارم
با دلی گرم می‌دانم که سرانجام
با لبخند نوزاد تنومند فلسطين 
چشم در ‌آستان گور فرو می‌بندم.
 

گزيده‌های1 از دفترهای شعر سرخ

کاتگوری

نظر شما

CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.
6 + 14 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.