این صورت از فرهنگ، بهویژه برای پرولتاریا حقیقتا آسیب زاست. این [فرهنگ] تنها به کار تولید نخالههایی میآید که خود را، به خاطر انباشت حجم معینی از رخدادها و تاریخها در خاطرهاشان که در هر موقعیت آنها را بلغور میکنند و به واسطه آنها دیواری میان خود و دیگران میکشند، از مابقی بشریت برتر میدانند.
چنین مفهومسازی غلطی از فرهنگ به ایجاد آن روشنفکرمآبیِ نحیف و بیمایهای میانجامد که رومن رولان بیرحمانه آن را به نقد کشیده و موجد گروهی کاملی از گردنکشان توخالی شده است که خطرشان برای جامعه، بیشتر از خطر سل یا سوزاک برای سلامت و زیبایی بدن است.
دانشجوی حقیر و خودبینی که کمی لاتین و تاریخ میداند؛ وکیل خردهپایی که از کاهلی و بیذوقی استادانش بهره برده است تا برای خودش مدرک مندرسی دست و پا کند –این افراد خود را از ماهرترین کارگران، که در زندگیاش وظیفهای دقیق و حیاتی را به انجام میرساند و در کار خود صدها بار بهتر از آنهاست در کار خودشان، بالاتر میدانند.
اما این فرهنگ نیست، این وهم است؛ این خردورزی نیست، این روشنفکرمآبی است؛ و هر حملهای به آن چیزی فراتر از [حملهای] مشروع است....
[فرهنگ و سوسیالیسم. نوشته آنتونیو گرامشی]
ترجمه: رضا اسکندری
برگرفته از:
http://rufus.blogfa.com/post/3


نظر شما