برهم زن

 

ويدئوی شرايط کاری کارگران 

برهم زن

کارگرم من

قرن‌هاست سيراب می‌کنم

رگِ‌ کارخانه‌ها را با خونِ مويرگ‌هايم

جهان را برگرده‌ می‌گيرم

و به هر شبانروز يک گام پيش می‌برم

امّا خود هربار در ‌دلتنگی سنگين غروب

دوگام پس می‌روم.

احساس می‌کنم خورشيد برای من نمی‌تابد

ماه به شرمندگی پُشتِ ابر پنهان است

و باران بر بامِ تشنۀ من نمی‌بارد

فرمان چرخ خورشيد و ماه و ابر را نيز

آن ‌که قرن‌ها خون مرا به نيم‌بها‌ خريده است

و سهم حق مرا به جيب گشاد انباشته‌ست

 به‌کف داشته‌ست

و با اورادِ اوهامی يا رنگين‌کمان مجعولش

چشمان و ذهن مرا آلوده‌ست.

درد مزمن من

همين باورِ جان‌سختِ صدها ساله است

که مرا تقدير‌شومی ثابت‌ است

يعنی همانا اصل مصنوع

که زالوی غاصب خونم

با رسم و روند نامنسوخ‌اش

از ازل تا ابد برايم نقش انداخته‌ست.

با اين همه امّا لمس می‌کنم هربار

با تمامی سلول‌های جانم

که ترازوی زندگی بی‌اندازه ناترازاست

و می‌پرسم از خود هربار

اگر کارخانۀ جهان با خون من برپاست

چرا کفّۀ زرّين زندگی

سنگين برای آن است که بيعار است؟

او می‌گويد امّا

که مالک کارخانه و ابزارکار است

و من می‌گويم با صراحت

که با قطره‌های جان من

جان می‌گيرد هرکارخانه و ابزار

ورنه هزاران سال هم بگذرد

تکه‌‌ای مرده و درمانده خواهد بود هر ابزار

و می‌افزايم با دلالت

که ارزش خون و جان من تا آن حدّ بالاست

که هم جبران فرسودگی کلّ ابزارهاست

هم افزونیِ حجم زر و سوروسات مالکانه

و می‌پرسم با قاطعيّت

پس سهم شايست من از جان با ارزش خويشم؟

آری کارگرم من

و فرياد برمی‌آرم با خشمی مقدّس

من نه آنم گرده بسپارم به سنگينی بيعاران بيکاره

نه خونم را به نيش زالوهای به خون ديگران فربه.

بس است تن سپردن به اين نظم ناموزون فرتوت

با ماست وارون کردن اين جهان وارونه

کارگرم من

و زيرا نمی‌خواهم روز به روز

در گنداب روزمرّگی پوسيده ‌گردم

خود مالک مختار ميوۀ تن خويش می‌گردم

و با عزمِ توانمندم

فرمان تقدير‌شايست خويشم را نقش می‌بندم.

محسن اخوت

 

کاتگوری

نظر شما

CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.
1 + 0 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.