واقعه نگاری یک قتل (رمان)

اینکه از بالا هرکسی (چه یک درخت باشد، چه دیده) می توانست به کارخانه ها نگاه کند ابدا به این معنی نبود که آن ها چیز تحت کنترلی هستند، برعکس همین کارخانه ها که مثل چند پیرمرد نشسته دور هم جمع شده بودند، هر روز صبح مردها و زن های اطراف را که غالبا در همانجا کارگری می کردند از خواب بیدار می کردند.

زن هایی که شوهرهایشان در کارخانه کار می کرد می آمدند جلوی در و بدرقه شان می کردند. هرکدام از مردها مثل قطره ی کوچکی از باران با کسانی که می شناختند قاطی می شدند و می رفتند. هر کدام ظرف غذایی را که از شب قبل آماده کرده بودند همراه خودشان داشتند و شاید به خاطر همین بود که شمرده شمرده و با احتیاط قدم برمی داشتند. گاهی به اختصار با هم چند کلمه هم رد و بدل می کردند که مفهوم نبود. ولی هنگامی که به تپه می رسیدند، ساکت و جدی ابرو در هم می کشیدند و از شیب تند طوری پایین می رفتند که غذا از ظرفشان نریزد

....

متن کامل

واقعه نگاری یک قتل

 

 نسخه با کیفیت بالا مناسب برای چاپ (افست)

 

نوشته
کاتگوری

نظر شما

CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.
1 + 3 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.