
"سلامتی کارگران معدن که با پای خودشون میرن زير زمين ولی بالا اومدنشون با خداست.."
"شما روزا به عشق و حاليد ولی ما سر کاريم...ما با هم فرق داريم"
نقل قول از يکی از کارگران معدن طبس که جانش را همراه با جان تعداد ديگری از معدنچيان، کام مخوف معدن در واقعۀ دردناک سال 1403 فروبلعيد)
متن کامل کتاب ژرمينال
Émile Zola
اميل زولا ( 1840-1902 ) در کنار شغل روزنامهنگاری چندين رمان و داستان کوتاه و نمايشنامه نوشته است. او يکی از شاخصهای اصلی ناتوراليسم ادبی، که قرابت تنگاتنگی با رئاليسم اجتماعی دارد، منتها خصوصيات و موقعيت وجودی انسان را با تبيين جبر تحميل شده از طرف محيط پيرامونی وی ، طبيعت و نيز وراثت محدود میکند، به شمار میآيد. رمان ژرمينال(به معنای رويش) که حکايت دوران نضج مبارزات کارگری اواسط قرن نوزدهم اروپا و برآمد طلايههای سوسياليسم مارکسيستی است در سال 1885 به چاپ رسيد. اين رمان سيزدهمين جلد از مجموعه رمان عظيم بيست جلدی زندگی نسلهای گوناگون خانوادۀ روگن ماکار است و شرح داستانی شرايط کاری و مبارزۀ معدنچيان را به تصوير درمیآورد.
فضای عمومی رمان را با همان تمثيل آغازين «مردی تنها، در شبی سياه چون قير، شاهراه مارشیين به مونسو را میپيمود..» میتوان احساس کرد که دورانی سخت و تيره و پرمشقت را حکايت خواهد کرد. "اتين لانتيه" که از کار اخراج و بيکار شده با پياده روی بس طولانی در مسيری تاريک و سنگلاخ درپی يافتن کار است تا بلکه بر نمردن از گرسنگی فائق آيد. او سرانجام در يک معدن مشغول به کار میشود. رمان از اين پس به شرح دقيق جزئيات زندگی کاری سنگين و طاقتفرسای معدنچيان و خطرات هر لحظهای که جان آنان را به فنا میکشاند میپردازد. کارگران جانشان را مايۀ امکان زنده بودن میسازند ولی سرمايهدار و مالک معدن همين جانها را مايۀ پروارتر شدن هرچه بيشترانبار و انباشت ثروت خويش میگرداند. اتين لانتيه با مشاهدۀ کار سنگين کارگران، که کودکان و سالخوردگان را هم شامل میشود، به تجربۀ ملموس و درک عميقتری از رابطۀ استثماری و مناسبات ميان طبقۀ ثروتساز امّا محروم و بیحقوق، با طبقۀ انگل و بيکار امّا مالک و دارای همه نوع حقوق و زندگی مرفه و در ناز و نعمت، دست میيابد.
رمان به موازات به تصوير کشيدن زندگی معدنچيان که برای تأمين سفرۀ اندک خود ناچارند جان خود را تا عمق ناپيدای کام بلعندۀ معدن به خطر بيندازند، زندگی سرمايهداران را هم که از قبل کار و زحمت کارگران به شيرينکامی میگذرد، به همراه روابط حريصانه و رقابتی ميان خود طبقۀ انگل سرمايهدار برای غلبه بر يکديگر و تصاحب مايملک رقيب را نيز باز مینماياند.
اتين لانتيه در روند تجربه اندوزی طبقاتی از محيط کارسنگين و پرمخاطرۀ معدن و نزديکی و آشنايی بيشتر با کارگران و خصلتهای آنان به مطالعۀ کتاب هم میپردازد و ازاين رهگذر و نيز تماس با فعالّين سوسياليست به دانش و آگاهی تئوريک هم میرسد تا رمان با فرآيند ارتقاء آگاهی طبقاتی کارگران و احساس ضرورت مقاومت و مبارزۀ جمعی از طرف آنان پيش رود و مألاً به اعتصاب و تظاهرات و مبارزه انجامد؛ و بدينترتيب حکايت رمانی که از ابتدا تا اواخر فضايی تنگ و تاريک و گرفتۀ منبعث از واقعيّت زندگی کاری درمعدن را طرح میکرد، در پايان با رويش(ژرمينال) جوانههای اميد به پيروزی درپی حرکت جمعی طبقاتی، و تابش اخگر زندگی شايسته و انسانی، افق روشن پيش رو را بنماياند.
«...اکنون آفتاب آوريل در نهايت شکوهمندی در وسط آسمان میدرخشيد و خاک حاصلخيز تخمپرور را گرم میکرد. زندگی از تهيگاه اين خاک نانآور بيرون میجوشيد. جوانهها به صورت برگهای سبز میشکفت و فشار جوانۀ علفها سراسر دشت را میلرزاند. همه جا دانهها از احتياج به گرمی و نور به خود میآمد، باد میکرد و دراز میشد و سراسر خاک را میشکافت. سرريز شيرۀ نباتی با صدای پچ پچی جاری میشد. صدای دانههائی که به صورت بوسهای عظيم تکثير میيافت. رفيقان پيوسته کلنگ میزدند و صدای ضربات آنها به وضوح بيشتر و بيشتری به گوش میرسيد،گوئی به سطح خاک نزديکتر میشدند، در اين بامداد جوانی و در زير اشعۀ شعلهور خورشيد، صحرا آبستن اين زمزمه بود. فشار مردان عظيم بود. سپاهی سياه و درپی انتقام، در لای شيارهای زمين به کندی در کار جوانه زدن بودند و برای برداشت محصول قرن بعد رشد میکردند و به زودی خاک را میترکاندند.»
نظر شما