
بازمیگرديم
ما بازمیگرديم
از سنگلاخ طويل آوارگی
با پاهای ورمکرده سوی خانه بازمیگرديم
از ضُخام درد زندان طولانی پَرمیکشيم
با قلبی زخمخورده به خانه بازمیگرديم
و در ميانۀ راه رو به کلّ جهان میپرسيم
چه کرده است با خانهمان هيولای زمان
که آن را ديگر درنمیيابيم؟
انگار تنها آن چه از خانه میيابيم
آئينۀ هشتاد خراشیست که درسينه داريم
با بازتاب تصوير هر خراشاش
که داغ ننگ بر شرم جهان مینشاند.
دو چهلسال خوف و هراس بود
ازغرّش کرکسهای سربی
از اسارت، بیپناهی، بیحقّ بودن
و احساس بردگیِ بيگانگان در خانۀ خود.
دو چهلسال خون رگ مردمان سيل بود
که يا خاک در آن غوطه میخورد
يا بر کام غاصبان خاک و کارش سکّه میشد.
دو چهلسال نوزادان اين بوم را
چنگ و دندان چرکين موش و کفتار بود
تا مگر اين بام را تمکين بر چکمۀ بردهسازان باد
يا تن سپردن به نيست بودن.
ما امّا ضَخم ساليان درد را سوختيم
و سنگينی حجم زخم را به سينه برکشيديم
تا بال از خاکستر ساليان برگشاييم.
ما آری از تبارانسان مقاوم کاريم
و برای زيستی شايست میرزميم
خانه را از نهر تا بحر دوباره میسازيم
دشتها از نهال زيتون و گندم بارمیآريم
و از خاک آوار
دانشخانه، شفاخانه و کارخانههای ملّی
به پا میداريم.
ما در راه بازگشت به خانه گام برمیداريم
و هنوز در نيمۀ راهيم.
بهمن 1403- ژانويه 2025
نظر شما