نقدی بر فيلم دانۀ انجير معابد

فيلم جديد محمد رسول اف "دانۀ انجير معابد" نام دارد. دستگاه رسانه‌ای ايران اينترناشنال با آغازچنين جملاتی به تبليغ آن پرداخت:«تازه‌ترین فیلم محمد رسول‌اف که به‌صورت مخفیانه و بدون رعایت قوانین حجاب اجباری در ایران ساخته‌شد، پس از موفقیت‌های بین‌المللی در فستیوال‌های مختلف از جمله کسب جایزه‌ ویژه‌ هیات داوران از جشنواره‌ فیلم کن و اکران موفق در فرانسه، این هفته در جشنواره‌ فیلم لندن به‌روی پرده رفت.»

و سايت فرارو نيز با تصويرزير و دو جملۀ پيوسته به آن، مطلبی درمعرفی آن نوشت

                                                                                          فیلم‌هایی مانند «دانه درخت انجیر معابد» و «کیک محبوب من» نشانه‌هایی هستند از سینمایی که دیگر تن به قوانین قرون وسطایی سانسور و ممیزی نمی‌دهند. سینمایی پیشرو که تصویری واقعی‌تر از ایران را نمایش می‌دهند. تصویری از جامعه‌ای که نمی‌خواهد تن به ساختارهای سنتی بدهد.

---------------------------------------------------------------------------

يکی از بازديدکنندگان محترم سايت هنر و ادبيات تدارک کمونيستی نقدی براين فيلم رسول اف نوشته‌اند که ذيلاً درج کرده‌ايم . با سپاس فراوان ازايشان.

صور اسرائیل: یادداشتی بر فیلم دانه انجیر معابد
یعقوب هدایتی

مثل هر کشور دیگری، تاریخ ایران هم پر از اتفاقات و شخصیت‎هایی است که منشا جنجال و اختلاف نظر هستند. اما اگر فقط یک نکته باشد که تاریخ نگاران دوره قاجار همگی روی آن متفق القول باشند آن این است که شازده قجری که چمدانش را بسته باشد به قصد مسافرت به فرنگ دیگر دوست و دشمن و باران و برف نمیشناسد. خرج گزاف این سفرها (که معمولا از حاصل دسترنج سال‎ها زحمت رعیت‎ها تامین میشدند) آنها را به بخش‎های بالایی طبقه حاکم محدود میکرد که شگفتی شان از زندگی پیشرفته اروپاییان و عقب ماندگی فجیع ایران با بسته شدن نطفه های اولیه روشنفکری مدرن در کشور همراه شد.
شازده های مفتخور قجری باید تا آمدن رضاخان پهلوی صبر می‌کردند تا پروژه مدرن سازی ایران به سرعت و اهمیت قابل توجهی برسد. اما تغییر رژیم سیاسی نه در آن دوره و نه بعدتر هرگز باعث نشد کینه و نفرت روشنفکران طبقات حاکم در ایران نسبت به توده مردم از شازده های قجری کمتر شود. شازده قجری و روشنفکر طبقه متوسط امروزی هر دو نان‎خور نظم حاکمی هستند که برای فرار از بوی تعفن آن باید تا پاریس و لندن و نیویورک بدوند.
***
ایمان یک بازپرس قوه قضائیه است که ترفیع شغلی او با اعتراضات زن، زندگی، آزادی در پاییز سال ۱۴۰۱ همزمان میشود. ترقی ایمان در دستگاه قضایی نقطه آغاز سقوطی است که تبعات آن به سرعت دامنگیر او و خانواده اش می شود.
این خلاصه داستان تا حد زیادی روایت مرکزی دانه انجیر معابد را پوشش میدهد بدون آنکه نقاط مهم پیشروی داستان لو برود. افشای برنامه‌ریزی شده اطلاعات داستانی یک مشخصه اساسی ژانر تریلر است که از موقعیت مسلط فیلمساز (نماهای «زاویه دید خدا» در فیلم‎های هیچکاک را به یاد بیاورید) برای خلق تعلیق و دلهره استفاده می کند. اما اگر سری به متریال تبلیغاتی دانه انجیرمعابد بزنید با خلاصه دیگری از داستان روبرو می شوید که ظاهرا گره اصلی داستان را پیشاپیش به بیننده لو میدهد: «ایمان، یک قاضی تحقیق در دادگاه انقلاب تهران است که با تشدید اعتراضات سیاسی سراسری و ناپدید شدن اسلحه اش به طرز مرموزی با بی‌اعتمادی و پارانویا دست و پنجه نرم می‌کند».
اشاره به موضوع ناپدید شدن اسلحه در خلاصه داستان عجیب نیست اما با پیکربندی روایی اثر همخوانی ندارد. کسی که خلاصه داستان را خوانده باشد انتظار دارد گم شدن اسلحه اتفاقی باشد که حوادث بعدی فیلم را رقم میزند اما این طور نیست. اسلحه تا انتهای نیمه اول فیلم پیش ایمان میماند و از این جاست که روایت مورد اشاره در خلاصه داستان آغاز میشود. از این نظر، میتوان نیمه ابتدایی فیلم را مقدمه ای دانست بر اتفاقات اصلی داستان که با گم شدن اسلحه شروع می‎شود.
وقتی انتظار مخاطب از گم شدن اسلحه بالاخره به وقوع میپیوندد، فیلم به همان تریلر سیاسی ای تبدیل میشود که از کارگردانش انتظار داریم. ایمان جانوری وحشی است که خانواده اش را برای یافتن اسلحه تحت فشار میگذارد و در این راه هیچ محدودیتی برای اعمال خشونت و فشار ندارد. تماشاگر تقلای همسر و دختران ایمان را برای نجات از این وضعیت دنبال میکند که قرار است بازتابنده زندگی زنان و دختران ایرانی زیر فشار قوانین مذهبی جامعه باشد. با این توصیف، واضح است که همذات پنداری تماشاگر و فیلمساز با قربانیان این خشونت است و نه عامل آن. اما فیلم رسول اف از این نقطه آغاز نمیشود. برعکس تماشاگر با همراهی ایمان وارد قصه میشود و نیمه ابتدایی فیلم بیشتر روی روابط کاری و عاطفی او متمرکز است. ایمان میخواهد به وظیفه اش درست عمل کند اما در دوراهی بین اجرای عدالت و حفظ موقعیت شغلی اش دومی را انتخاب میکند. فیلم زمان زیادی روی کشمکش ایمان صرف نمیکند، چیزی که میتوانست تغییر شخصیت او در نیمه دوم فیلم را مقدمه چینی کند. برعکس، او به راحتی تسلیم درخواست بالادستی هایش ميشود و کیفرخواست اعدام را امضا میکند. از این لحظه به بعد، ایمان از جایگاه قهرمان قصه سقوط میکند و به نیروی شری تبدیل میشود که در مقابل خانواده اش قرار دارد. گویی ایمان هرگز قهرمان این فیلم نبوده و سرکی که فیلم به زندگی او میکشد صرفا برای دیدن وجوه غیراخلاقی ای از زندگی اوست که قرار است رفتارهای منزجرکننده او در آینده را واقع بینانه جلوه دهد. در همین نقطه است که ایمان به لحاظ روایی نیز از مقام شخصیت کانونی روایت کنار گذاشته میشود و فیلم روی شخصیت مادر و دخترها متمرکز میشود. چنین تغییری را به سادگی میتوان به تکنیکی برای تشدید تنش و تعلیق ناشی از گم شدن اسلحه فروکاست. اما در واقع دور شدن کانون روایت از ایمان گرایش مهمتری را در فیلم نمایندگی میکند که از تعلقات ژانری آن فراتر میرود.
اگر همراهی تماشاگر با ایمان در کل روایت ادامه پیدا میکرد، ایمان به ضدقهرمانی تبدیل میشد که بر اثر لغزشی اخلاقی و در مواجهه با یک دوراهی سرنوشت ساز، تعهد و اصول اخلاقی اولیه اش را زیر پا گذاشته و به آدم دیگری تبدیل شده است. در این حالت، ایمان همچنان میتواند مرتکب اعمال خشونت آمیز و غیراخلاقی شود اما انسانیت او و حضورش به عنوان یک شخصیت (دارای کشمکشی درونی) در قصه حفظ خواهد شد. اما رویکرد رسول اف به روایت فیلم متفاوت است. ایمان که تا چند روز پیش برای پایمال شدن حق یک متهم ناشناس غصه میخورد حالا هیچ حد و مرزی برای زیر فشار گذاشتن خانواده اش ندارد. اینکه چنین رفتار قهرآمیزی از سوی ایمان باورپذیر است یا نه سوالی است که در مقابل یکسان انگاری او با نظام حاکمه و قدرت دستگاه دولتی آن رنگ میبازد.
وقتی همسر ایمان به دخترهایش میگوید «من یک عمر تلاش کردم که شما هیچوقت این روی باباتون رو نبینید»، انگار ناخواسته در حال افشای شالوده ایدئولوژیک فیلم و رویکرد فریبکارانه فیلمساز در بسط داستان و شخصیت‌های مرکزی آن است. در اینجاست که مشخص میشود کشکمش ابتدای فیلم برای موافقت با کیفرخواست اعدام امر چندان مهمی نبوده و خشونت اعمال شده توسط ایمان ریشه در جایی ورای داستان موجود دارد، نوعی شر غیرانسانی که همیشه وجود داشته اما تا به حال میدان بروز پیدا نکرده است. از این نظر و برخلاف ظاهر ریاکارانه اش، دانه انجیر معابد بیش از آنکه تلاشی برای خلق یک تریلر سیاسی باشد تمرینی است برای غیرانسانی کردن تصویر یک انسان؛ فیلمی تبلیغاتی که هدفش بیش از آنکه نشان دادن قساوت حکومت باشد، توجیه توسل به خشونت در مقابل آن است.
جای تعجب نیست که چنین فیلمی بر بستر شرایطی تولید شده است که قطبی شدن مجادلات و درگیری‎های سیاسی از مشخصات پایه‌ای آن در سطح جهانی است. «وفاق ملی» پزشکیان نه از روی ابتکار عمل بلکه واکنشی تدافعی برای کنترل گرایش نیرومندتری در طبقات حاکم ایران است که خواهان حذف خشونت‎بار نهادهای دست و پاگیر فعلی و حمله ای همه جانبه به منافع طبقات فرودست هستند. نمای آخر فیلم از انگشتر ایمان تنها کاریکاتوری زننده از دست قطع شده قاسم سلیمانی نیست بلکه لجن مالی رشادت و پایمردی تاریخی مجاهدانی است که با بمباران وحشیانه رژیم اسرائیل زیر آوار ساختمان‌های غزه و لبنان و یمن دفن شدند اما در مقابل فاشیسم معاصر و ضد انسانیت ارتجاعی آن سر خم نکردند.
***
تصاویر ضبط شده از اعتراضات سال 1401 چند مرتبه در دانه انجیر معابد به نمایش در می‎آیند تا هم شرایط تاریخی وقوع داستان را به تماشاگر یادآوری کنند و هم با مربوط کردن شخصیت های فیلم به این حوادث برای قربانیان هر دو سناریو همدلی بخرند. اما به جای این که این تصاویر مستند به عنوان عناصری از کلیت ساختگی (طراحی شده) فیلم عمل کنند انگار در نهایت این خود فیلمِ رسول اف است که به یکی دیگر از این ویدیوهای دست به دست شده تبدیل می‎شود: یک پولارویید کدر و فوری از اعمال خشونت که ممکن است بیننده اش را احساساتی کند اما نمیتواند آنرا به عنوان جدالی‎ در گرو پایه‎ای ترین تقابل نظم موجود (بین کارگر و کارفرما) به او قالب کند. با وجود توجه رسانه‎ها و جوایز بین المللی، میتوانیم انتظار داشته باشیم که ماندگاری دانه انجیر معابد هم به اندازه یکی از همین انبوه ویدیوهای فراموش شده کوتاه باشد. 
 

 

 

کاتگوری

نظر شما

CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.
7 + 9 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.