از نامه های یک کارگر تحت تعقیب: نامه ی آخر

ببین تو به اندازه ی یک دانشجو جوانی،
ببین تو به اندازه ی آسمان از ما دوری.‏
روی صندلی در کوپه ی قطار خودت را جمع می کنی،
پاهایت را در آغوش می گیری
و به خواب سختی می روی،
مانند یک دانه ی کوچک که می خواهد درخت شود،
مانند قطره ای آب که می خواهد دریا باشد،
مانند یک پرنده ی تنها که می خواهد پرواز کند،
زمستان که می رسد به آرامی از خواب بیدار می شوی
به اندازه ی یک دانشجو تعجب می کنی و می گویی:‏
‏«چرا هیچکس به من نگفته که قرار است به زمستان بخوریم؟»‏

...

 

از نامه های یک کارگر تحت تعقیب


متن کامل در فرمت پی دی اف

از نامه های یک کارگر تحت تعقیب (نامه ی آخر)

 

نوشته
کاتگوری

نظر شما

CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.
1 + 0 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.