درخت مقاومت (نمایشنامه)

غزه

صحنه ی اول

 

کارگر مسافر

مسافر

 

تنها یک نیمکت که بالایش نوشته شده است ایستگاه اتوبوس در صحنه دیده می شود. کارگر مسافر روی نیمکت نشسته است. انگار که کلافه است و حوصله اش سر رفته چون مدام به ساعتش نگاه می کند. مسافر از سمت راست صحنه وارد می شود. لباس کهنه ای به تن دارد و چمدان بزرگی که به سختی آن را پشتِ سرش می کشد و چفیه ای دور سر صورتش بسته است و فقط چشم هایش معلوم است.

کارگر مسافر متعجب و خوشحال به او نگاه می کند و کیفش را از روی نیمکت برمی دارد و کنار پایش می گذارد که مسافر روی آن بنشیند. اما مسافر درحالیکه چمدان را به دنبال خود می کشد و برای رفتن عجله دارد از او دور می شود.

کارگر مسافر بلند می شود.

 

کارگر مسافر: )با صدای بلند به مسافر) سلام! ( بعد با صدای بلند تر و آهنگین) آهای گفتم سلام!

 

مسافر دست از کشیدن چمدان برمیدارد، برمی گردد. متعجب و ترسیده نگاهش می کند، انگار تازه متوجه اش شده.

 

مسافر: (با سوء ظن) تو کی هستی؟

کارگر مسافر: من یه کارگرم که منتظر اتوبوس بعدیه... خودت کی هستی؟

مسافر: (باز هم مشکوک) اتوبوس قراره تو رو کجا ببره؟

کارگرِ مسافر: (بعد از کمی سکوت) بزار اینطوری بگم که هردومون می خوایم از یه چیز فاصله بگیریم (سمتی را که مسافر از آن آمده بود نشان می دهد) از اون جا...

مسافر: (بدون ترس کمتری) پس از مردن نمی ترسی؟

... 

متن کامل در فرمت پی دی اف

نوشته
کاتگوری

نظر شما

CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.
4 + 9 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.