نمايشنامۀ مادر

/« ..آنچه يقين می‌نمايد يقين نيست...»/

برتولت برشت Eugen Berthold Friedrich Brecht (1898-1956) ، منقد هنری، شاعر و نمايشنامه نويس کمونيست، نمايشنامۀ مادر را در سال 1931 نوشت و تنظيم کرد که در سال 1932 برای اولين بار در برلين اجرا شد. بن‌مايۀ داستانی نمايشنامه را می‌توان متأثر از رمان "مادر" ماکسيم کورگی دانست که برشت آن را با ترکيبی ازعبارات و صحنه‌های حماسی توأم با شعر-سرودهای همنوايی، عينی‌تر و ملموس‌تر ساخته است. برتولت برشت همچون شاخص‌ترين چهرۀ مبتکر تئاتر روايی و رئاليسم سوسياليستی يا همان رئاليسم اجتماعی با ساده‌ترين روش‌ها و کمترين ابزار صحنه‌آرايی نمايشی، بيشترين نفوذ و تأثير را بر بينندۀ نمايش درهمراهی وهمسويی با وجه مضمونی؛ و بعضاً حتّی شرکت در اجرا دارد. صحنه‌آرايی يا به عبارتی ساده‌سازی صحنۀ تئاتر و نيز فضای زمينی و قابل لمس نمايشنامه‌های برشت درواقع به گونه‌ای است که بيننده خود را نه ناظر بلکه عنصری از داستان و همنوای شخصيّت‌های حماسی و پيام‌دارآن بازمی‌يابد. شاخصۀ اصلی تئاتر روايی علاوه بر پرهيز از مسحور و محصور کردن تماشاگربا صحنه‌ها و عبارات احساساتی و دراماتيک، ايجاد فضايی است که بيننده را به تعمق و انديشيدن دربارۀ واقعيّات زندگی و چرايی وقايع اجتماعی طبقاتی بکشاند. برشت خود می‌گويد:من می‌خواستم قواعدی را به کارگيرم که موضوع آن فقط تفسير جهان نيست، بلکه تغيير آن است و می‌خواستم آن را در تئاتر مورد استفاده قراردهم.

برتولت برشت کمونيست و ضدنازيسم که تحت فشارمحدوديّت‌های دوران نازيسم قرارداشت در سال 1933 به تبعيد رفت و چندسالی را در آمريکا به سر برد. در آنجا نيزاز مزاحمت‌ها و فشارهای دستگاه‌های دولتی و امنيّتی آمريکا که شديداً تابع بورژوازی سرحال و تهاجمی و سياست‌های ارتجاعی و به غايت ضدکمونيستی سناتورمک کارتی قرارداشت، درامان نبود. درسال 1947 به دادگاه احضار و مورد بازجويی بابت آثارش که انقلابی و کمونيستی بود قرارگرفت. فردای آنروز به پاريس پرواز کرد و سپس به زادگاهش آلمان رفت. برشت درسال 1956 براثرسکتۀ قلبی درگذشت؛ و در قالب ده‌ها اثرارزشمند و ماندنی که بازتاب دهندۀ زندگی و مبارزۀ کارگران است به جاودانگی فرازمانی پيوست.

يکی از شعر-سرودهای متن نمايشنامۀ مادر:«او به زندان می‌رفت/ با دست‌هايی بسته به زنجيزهايی که رفيقان ساخته بودند/ و هنگامی که می‌بردندش/او می‌ديد کارخانه‌ها را که می‌روييدند/صف بع صف با دودکش‌هايشان/سپيده‌دم بود-آنها را هميشه در اين وقت می‌بردند-وکارخانه‌هاهمچنان خالی/ امّا او می‌ديدنيرويی عظيم را که رشد کرده بود و رشد می‌کرد/ وکارخانه‌ها را سرشار می‌ساخت».

 

متن نمايشنامۀ مادر

 

کاتگوری

نظر شما

CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.
3 + 0 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.